عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

آدامس

سلام عشق طلایی مامان    امروز نزدیکهای ساعت ١٠ بود که زنگ زدم خونه مامان جون اینا تا روز معلم رو بهشون تبریک بگم که شما گوشیو از مامان جون گرفتیو با همون زبون شیرینت پرسیدی : مانی کجایی ؟ گفتم اداره .چیکار داری با مامان؟ جواب دادی: برام آدامس بخر ٧ تا بخر .گفتم دیگه چی میخواهی ؟مانی ٣ تا آداس بخر .خوب دیگه؟مانی دو تا دیگه آداس هم بخر خلاصه چه سرتونو درد بیارم از ما سوال و از شما تمام اعداد با آدامس .آخه یکی نیست بگه بچه تو مامانت آدامس خور بوده یا بابات که اینقدر آدامس دوست داری .مانی فدات که هر وقت میخواهی خودتو برام لوس کنی مانی صدام میکنی و بقیه وقتها مامان .دوستت دارم عسلکم  نازکم  عشقم . ...
12 ارديبهشت 1391

خانوم ها با خانوم ها آقاها با نی نی ها

سلام نی نی بزرگ مامان         هفته گذشته کلی خوش گذشت رفتیم شمال البته به مناسبت تولد مامانی ،بابایی بردمون شمال به شما که خیلی خوش گذشت به زودی عکسهاشو میگذارم . چند وقتیه که به شما میگیم مرد شدی بزرگ شدی که یک دفعه داد میزنیو و میگی من نی نی بزرگم فهمیدی ؟ هر وقت هم که من و بابایی میخواهیم با هم صحبت کنین میایی وسط و میگی خانومها با خانومها صحبت میکنن آقاها با نی نی ها .ازتون هم که سوال میکنم یعنی چی جواب میدی یعنی تو با بابایی حرف نزن برو  من میخوام با بابایی صحبت کنم فهمیدی؟ الهی مامان فدات شم شیرینم اینجا هم داشت برنامه فیتیله رو پخش میکرد که گفتی مامان بیا میخوام با عمو ها عکس بندازم . ...
10 ارديبهشت 1391

مرد کوچولو

سلام حاج احسان آقا          کلی بزرگ شدی مامانی . حرفهای بزرگ بزرگ میزنی .دوستت دارم به اندازه تمام دنیا . نگاهت آرومم میکنه .بوسه هات امیدوارم میکنه و حرفهات دلگرمم .دوستت دارم مامانی دوستت دارم.میبوسمت دلم برات تنگ شده سر کار اومدن برام خیلی سخت بود آخه یکماه بود که پیش هم بودیم .راستی بالاخره بهد از حدود ٢ ماه رفتیم خونمون مستقر شدیم روز دوم عید.شب اول که توی خونمون بودیم موقع خواب من مدل خونه بغلی رو برای بابایی توضیح دادم و گفتم: اول یه هال کوچیک بود بهد یه هال بزرگ بعدش کمد دیواری و اتاق خوابها و... بعد خوابیدیم .از اون شب به بعد همین که میریم توی رختخواب شما شروع میکنی : اول یه هال ...
30 فروردين 1391

مامان من ناراحتم

سلام بزرگمرد کوچک    این روزها هوا خیلی بارونی و قشنگه . دیروز که با بابایی از سرکار اومدیم خونه مامان جون اینا دنبالت مامان جون گفت بعد از سه روز هنوز وضعیت مزاجیت خوب نشده و توصیه کرد برای اینکه راحت تر بشی برات زیتون بگیرم تا بلکم شکمت راحت بشه خلاصه وقتی میومدیم خونه یادمون رفت بگیریم بخاطر همین بابایی برات کاهو و کیوی آورد تا بخوری ماشالله شما هم که عاشق هر دوتاشی یک دل سیر خوردی تا موقعی هم که میخواستیم بخوابیم چند بار رفتی دستشویی . ساعت حدودا ١٠.٣٠ بود که رفتیم خوابیدیم .نزدیکیهای ساعت یک بود که دیدم اومدی پیش ما خوابیدی  ؛خواستم بغلت کنم دیدم خیسی ،فکر میکنم سردیت کرده بود .صدات کردم گفتم :احسانم مامانی ...
30 فروردين 1391

عروسی

سلام عشق مامان             پنج شنبه با همدیگه رفتیم خونه مامان بزرگ اینا شب هم برگشتیم خونمون توی راه برگشت من و بابایی درباره عروسی نوشین (دختر دایی مامانی) صحبت میکردیم که کی و کجاست که یکدفعه شما گفتی مامان من میخوام عروس بشم نوشین عروس نشه گفتم پسرم شما آقایی نمیشه عروس بشی فقط خانمها عروس میشن .بعد شروع کردی به داد و بیداد که من هم میخوام خانم بشم تا عروس بشم خلاصه مامانی این روزها حرفهای جالب زیاد میزنی . دیشب هم ملیحه و علی و پسرشون رادین کوچولو اومده بودن خونمون من داشتم با علی صحبت میکردم بابایی هم با ملی که شما اومدی و گفتی خانمها با خانمها حرف میزنن آقاها با آقاها .اله...
26 فروردين 1391

خونه مادر بزرگ

سلام عسلی مامان خیلی آقا شدی ماشالله حرفهایی میزنی که آدم بزرگها میزنن تازگی ها برای اتاقهای خونمون اسم گذاشتی : اتاق مامان بابا ،اتاق آقا احسان و جالب تر از همه به اتاق سوم که من اتاق نشیمنش کردم میگی اتاق شیدایی . هراز چند گاهی هم از من میپرسی مامان دوسم داری بگو دوسم داری بگوووو.مامانی دوستت دارم باور کن از تمام عالم و آدم بیشتر دوستت دارم ولی گاهی اوقات مجبورم باهات جدی برخورد کنم بزرگ که بشی وقتی ایشالله خودت پدر شدی متوجه حرفم میشی بازم میگم پسرم دوستت دارم.راستی درباره عکسهای بالا : پنج شنبه رفته بودیم خونه بابابزرگ اینا که دیدیم شکوفه های گیلاسشون باز شده با زور این دوتا عکس رو از دور ازت انداختم آخه همین که من نزدیک م...
22 فروردين 1391

مرد بزرگ

سلام آقا مامانی دیگه میشه به شما گفت مرد بزرگ آخه دیگه میری دستشویی ومامانیو صدا میکنی فدات بشم عزیزم هر بار هم از من سوال میکنی مامان حالا که اومدم دستشویی دوستم داری ؟ قربونت بشم مامانی همیشه دوستت دارم عسلم       ...
19 فروردين 1391