عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

آدامس

1391/2/12 15:31
نویسنده : مامان احسان
551 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق طلایی مامان

   امروز نزدیکهای ساعت ١٠ بود که زنگ زدم خونه مامان جون اینا تا روز معلم رو بهشون تبریک بگم که شما گوشیو از مامان جون گرفتیو با همون زبون شیرینت پرسیدی : مانی کجایی ؟ گفتم اداره .چیکار داری با مامان؟ جواب دادی: برام آدامس بخر ٧ تا بخر .گفتم دیگه چی میخواهی ؟مانی ٣ تا آداس بخر .خوب دیگه؟مانی دو تا دیگه آداس هم بخر خلاصه چه سرتونو درد بیارم از ما سوال و از شما تمام اعداد با آدامس .آخه یکی نیست بگه بچه تو مامانت آدامس خور بوده یا بابات که اینقدر آدامس دوست داری .مانی فدات که هر وقت میخواهی خودتو برام لوس کنی مانی صدام میکنی و بقیه وقتها مامان .دوستت دارم عسلکم  نازکم  عشقم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مسافران آسمانی
12 اردیبهشت 91 16:02
عزیزم چه با مزه...آدامس خور کوچک...
روز مادرجونی هم مبارک...انشاالله خدا بهتون تن سالم و عمر باعزت بده...


ممنون عزیزم
مامان سمانه
12 اردیبهشت 91 17:19
وای از دست شما پسر شیرین زبون که هی دل خاله رو آب میکنی با این کارهات قربونت برم که اینقدر ناز و شیرینی


ممنون خاله جون
مامان حنا
13 اردیبهشت 91 6:55
سلام عزیزم خوبی؟؟؟؟؟؟؟ شما برای من کامنت گذاشته بودی به خدا من این وسط گیج موندم من به غیر از شما یه دوست دیگه دارم که اسم پسرش احسانه آدرس رو هم زیر اسمتون نمیزارید تا بفهمم کدومتون هستید تا بیام پیشتون اگه براتون امکان داره وقتی میخوایید کامنت بزارید پایین اسمتون جایی که آدرس وبلاگ خواسته اونجا آدرس بزارید تا پیش هر کسی هم که میرید از طریق اون آدرس پیشتون بیاد اگه شما بودید بهم اطلاع بدید تا بیام پیشتون و جوابتون رو بدم دوست خوبم