عروسی
سلام عشق مامان
پنج شنبه با همدیگه رفتیم خونه مامان بزرگ اینا شب هم برگشتیم خونمون توی راه برگشت من و بابایی درباره عروسی نوشین (دختر دایی مامانی) صحبت میکردیم که کی و کجاست که یکدفعه شما گفتی مامان من میخوام عروس بشم نوشین عروس نشه گفتم پسرم شما آقایی نمیشه عروس بشی فقط خانمها عروس میشن .بعد شروع کردی به داد و بیداد که من هم میخوام خانم بشم تا عروس بشم خلاصه مامانی این روزها حرفهای جالب زیاد میزنی . دیشب هم ملیحه و علی و پسرشون رادین کوچولو اومده بودن خونمون من داشتم با علی صحبت میکردم بابایی هم با ملی که شما اومدی و گفتی خانمها با خانمها حرف میزنن آقاها با آقاها .الهی مامان فدات شم که وقتی بابایی رادین کوچولو رو بغل گرفته بود شما چقدر حرص خوردی مامانی ما شمارو از تمام دنیا بیشتر دوستت داریم میبوسمت عسلک.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی