دعا
سلام گل پسر قند عسل دیشب بابایی اومد خونه گفت هنوز گذر نامه ها حاضر نشده خیلی ناراحت شدیم گریه مامانی دراومده بود که یکدفعه دیدم شما دستهای کوچولوتو رو به آسمون گرفتی و گفتی خدایا کمک کن بیام مکه ، از خوشحالی نمیدونستم باید چیکار کنم پریدمو بغلت کردم و بوسیدمت . پسر مهربونم انشاالله خدا به دل شما نگاه کنه و قسمتمون کنه تا زودتر بریم به خونش. الهی آمین .راستی امروز سالگرد ازدواج من و باباییه از خدا به خاطر داشتن بابای گلت سپاسگذارم همچنین از بابایی به خاطر همه زحماتی که توی این چند سال برای من و شما کشیده ممنونم امیدوارم هر دوتون همیشه سالم شاد باشید و در کنار همدیگه صدمین سال با هم بودنمونو جشن بگیریم . ...
نویسنده :
مامان احسان
11:33