بیحالی
سلام نفس مامان
دیروز که اومدم دنبالت مامان جون گفت از صبح بیحال بودی و کمی هم آبریزش بینی داشتی .با هم برگشتیم خونه در طول مسیر هم ساکت بودی برخلاف هر روز که وقتی از کنار پارک رد میشدیم اصرار میکردی که مامان نگه داربریم پارک .الهی فدات بشم مامانی .بعد که رسیدیم خونه با هم رفتیم یه دوش آب گرم گرفتیم وآماده شدیم تا بریم خونه عمه آذر .شما دراز کشیدی روی کاناپه تا من و بابایی هم آماده شیم که دیدم خوابت برده نیم ساعتی رو صبر کردیم تا بیدار بشی دیدم نه بیدار نمیشی بغلت کردم و رفتیم خونه عمه آذر .اولش ساکت بودی ولی بعد از افطار با حنانه و مطهره کلی آتیش سوزوندید .امروز صبح هم که بردمت خونه مامان جون اینا خواب بودی امیدوارم که سرحال باشی گلم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی