تعطیلات
سلام ماه من
روز سه شنبه که مبعث بود و تعطیل بودیم .من هم روز چهارشنبه مرخصی گرفتمو و خلاصه یه تعطیلی شبیه تعطیلات عید برای خودم و خودت رقم خورد . توی این چند روز همش توی بغلم بودی اونقدر به هم وابسته شدیم که تا بحال اینقدر دوری ازت برام سخت نبود .حتما شما هم الان حال مامانو داری .صبح با بغض رفتی مهد .سعی میکنم زودتر بیام دنبالت چون خودم هم طاقت ندارم . توی این چند روز به مادر بزرگ و پدر بزرگم سر زدیم خونه باباجون اینا رفتیم خونه مامان بزرگ اینا خلاصه هر روز یکجا میرفتیم در کل خوب بود و به من و شما که خیلی خوش گذشت . دیشب موقع خواب بهت گفتم مامانی برو جای خودت بخواب دوباره نی نی شدی که میایی پیش ما میخوابی که دیدم با یک قیافه حق به جاننب جواب دادی : مامان شما حق نداری با من ایجوری رفتار کنی ! من گفتم مگه چی گفتم مامانی ؟ جواب دادی :من مرد هستم اونوقت شما به من میگی نی نی !بعدش هم دوستت دارم که میام پیشت میخوابم خوبه دوستت نداشته باشم ؟ خلاصه بنده گوشهام دراز شد و شما در آغوشم خوابیدی .عزیزم عاشقتم.
این هم چند تا عکس متفرقه:
پدر کوسن ها رو درآوردی