کوتاهی مو
سلام عشقم
چند روزیه که البته بهتره بگم یکماهیه که درگیر خرید و فروش خونه هستیم و شما هم حسابی خسته شدی عسلم .شبها که میخوای بخوابی میگی مامان من میدونم فردا دیگه میخریم ولی مامانی نمیدونم اون فردا کی میاد البته خدا رو شکر مشکلی نداریم فقط بخاطر اینکه این خونمون پذیراییش کوچیکه و حتی شما هم برای بازی اذیت میشی با بابایی تصمیم گرفتیم که خونمون رو عوض کنیم ولی به دلیل پاره ای از مسائل و خودخواهی بعضیها هنوز این امر میسر نشده بابایی بنده خدا هم خیلی فکرش مشغوله از خدا میخوام خودش کمکمون کنه . دیروز بعد از ظهر هم رفتیمو موهای ناناستو کوتاه کردیم مثل یک مرد یک مرد بزرگ .عاشقتم پسرم .شبها برای خودت یه برنامه درست کردیو به من و بابایی هم اعلام کردی که از این به بعد 2 شب پیش شما میخوابم یک شب توی اتاق خودم .ماهم که از خدامونه که شما پیشمون بخوابی مخالفتی نکردیم تا صبح هم که میچسبی به من و بارها و بارها میگی مامان خوشگلم عاشقتم مامان مهربونم دوستت دارم و منو غرق بوسه میکنی .
موهای خوشگلت قبل از کوتاهی
وبعد از کوتاهی
در ادامه با ما باشید:
دیروز صبح جلوی مهد ناراحتی که چرا زود درو باز نمیکنن مادر بمیرم برات
وامروز صبح اول خواب و بعد هم ناراحتی که چرا توی کیفت نایلون عکس دار نگذاشتم
روز پنج شنبه با بابایی با هم رفتیم خرید بارون قشنگی بارید و هوا هم کمی خنک بود این چند عکس رو با هزار ترفند ازت انداختم
مثل یک گربه کوشولو لم داده بودی و نمیگذاشتی من نزدیکت بشمو و ازت عکس بندازم