شروع سال 1393
سلام ماه من
اول از همه عیدت مبارک گل مادر .امیدوارم سال جدید پر از موفقیت و سلامتی و کامیابی برای همه باشه و همیشه لبت به خنده شکوفا باشه گلم . حالا بریم تا مختصری از روزهایی که سپری شد رو برات بنویسم .
روز پنج شنبه که شب عید بود رو شام رفتیم خونه مامان جون اینا سال تحویل رو کنار هم بودیم اونجا همگی از باباجون نقدی عیدی گرفتیم و از مامان جون کادو دست هر دوشون درد نکنه امیدوارم سایشون همیشه بالا سرمون باشه .بعد از دایی محمد رضا عیدی اولت رو که یه ماشین و 10 تومن پول بود گرفتی و عیدی بعدیت رو هم که یک جفت کفش به قول خودت دامادی رو وقتی رفتیم خونشون عید دیدنی بهت دادن دست هم زندایی هم دایی جون درد نکنه ایشالله نی نیه خودشون که بیاد جبران میکنیم . خلاصه بعد از شام هم رفتیم خونه بابابزرگ اینا اونجا هم از بابابزرگ مهربون عیدی گرفتی .امسال سال اولیه که از عیدی گرفتن اسقبال کردی سالهای گذشته هر کس بهت عیدی میداد ناراحت میشدی و میگفتی نمیخوام بابام خودش پول داره و پول رو پرت میکردی زمین ولی امسال زود می گرفتی و میگذاشتی توی کیف من . روزهای بعد هم به دید و بازدید و عید دیدنی خونه اقوام گذشت هر روز هم صبح تا ساعت حدودای 10 تا 11 میخوابیدی و من با زور بیدارت میکردم و شبها هم ساعت 12 تا یک با زور میخوابوندمت .دو روز هم اومدم سرکار و شما رفتی خونه مامان جون اینا . روز سیزده بدر هم صبح تا بعد از ظهر با مامان جون اینا رفتیم پارک و اونجا حسابی توپ بازی کردی و بعد از ظهر رفتیم باغ دایی طیبه جون .اونجا هم کلی فوتبال بازی کردی و البته خاک بازی کردی . هر روز هم ازم سوال میکردی که چند روز دیگه تعطیلیم .بمیرم مادر برات که باز مجبوری بری مهد البته بازم ازم قول گرفتی که مامان جون امروز هم زود بیاد دنبالت .خوش باشی گلم دوستت دارم عشق مامان .
عیدیه دایی محمد رضا و زندایی
سفره هفت سین امسالمون
تو خودت گلی
سرگرمی عیدت
روز 28 فروردین هم آورده بودمت اداره که خاله سمیرا زحمت کشیدو پویان دوست خوبت رو آورد پیشت و یک ساعتی با هم بازی کردید
قربون اون شکلت مادر
خسته از دید و بازدیدهای عید
و در پایان عکسهای سیزده بدر
پ
با بابایی و دایی ماهان برای خودتون توی چادر جشن گرفتید
این هم المیرا خانوم یه دختر کوچولوی ناز بود که با مامان باباش کنار ما نشسته بودن
با آرزوی سلامتی برای همه