ماسک
سلام ماه من
اون روزیکه بابایی رفته بود یزد بهش گفتی که برات ماسک لاکپشت های نینجا یا شرک یا بت من یا.... بگیره به قول خودت هر کدوم که بود که بابایی بنده خدا هم که نتونسته بود برات بگیره و قول داد شنبه که داریم از سر کار برمیگردیم بریم و بخریم که رفتیو این ماسکی که الان عکسشو میگذارم رو انتخاب کردی بعدشم یک سری از ماشینهاتو چیدی بالای تختتو و گفتی میخوام وقتی میخوابم کنارم باشن بعد یه چند تا دیگه برچسب به در کمدت اضافه کردیو کلی هم با هم تصادف بازی کردیم بعد دومینو بازی کردیمو و بعد از دوهفته من رفتم اتاق خودمون و تو توی اتاق خودت خوابیدی تا صبح سه بار بیدار شدمو و اومدم پتوت رو درست کردم و رفتم خوابیدم همش فکر میکردم که داری صدام میکنی ولی وقتی میومدم اتاقت میدیدم که خوابه خوابی دوستت دارم عسل طلا
این دوتا عکس رو هم مهد انداختی که تازه بهمون دادن