جشن
سلام باب اسفنجیه مامان
دیروز بعد از ظهر با همدیگه رفتیم کرج پیش بابایی آخه اداره شون جشن گرفته بودن برای خانواده های پرسنل وما هم رفتیم .جشن شاد و خوبی بود به شما که خیلی خوش گذشت هم یه کتاب داستان خوب هدیه گرفتی هم صورتتو شبیه باب اسفنجی نقاشی کردنو کیف کردی فقط چون شب دیر رسیدیم خونه صبح به سختی آماده ات کردمو آوردمت .حتما الان داری ناهار میخوری و بعدش هم میخوابی .دلم برات تنگ شده ماهکم .این چند تا عکس رو هم با زور اونجا ازت انداختم چندان جالب نشده ولی خوب یادگاریه دیگه .
واینجا همراه با نارنگیو غذات کلی از رنگها رو هم خوردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی