تبریک به بابایی
سلام ماه تابانم
دیشب با هم رفتیم خونه مامان جون اینا بابایی هم بعد از ما رسید اونجا شامو با هم خوردیم و آخر شب برگشتیم خونه که دیدم بابایی میگه دو تا اتفاق بد افتاده اول اینکه دیگه صبح ها نمیتونم ببرمتون تا کنار سرویس چون ساعت شروع به کارمون یک ربع زودتر شده و من باید زودتر برم دوم هم که ...... بعد هم رفتو یک پاکت آورد و داد به من گفت بخون من هم یهو دلم ریخت و فکر کردم بابایی رو فرستادن شعبه آخه چند وقتی بود که قرار بود جا به جا بشه و خودش نگران بود خلاصه با دلهره زیاد پاکتو باز کردمو و دیدم بابایی به سمت ریاست اداره مالی کلیه شعب استان البرز منصوب شده از خوشحالی داشت گریه ام میگرفت بغلش کردمو صمینانه بهش تبریک گفتم .البته بابایی خودش زیاد خوشحال نبود چون میگه مسئولیت سنگینیه ولی به هر شکل ارتقاء شغلی خوبه و من هم خیلی براش خوشحالم و از خدا میخوام که همیشه کمکش کنه .بابایی دوستت داریم و برات آرزوی موفقیت داریم.