عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

سفر دو روزه

1392/1/24 9:43
نویسنده : مامان احسان
483 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان عمر مامان نفس مامانقلب

پنج شنبه ظهر با عمه جونی(عمه فاطمه) و عمه آذر و عمو محمد و عمو حسین و دایی محمد رضا و بابا بزرگ و مامان بزرگ رفتیم نزدیکیهای تفرش روستای رستگان محله پدر شوهر خدابیامرز عمه فاطمه .روستای بسیار زیبا با طبیعتی بکر ودیدنی .عمه جونی دوره مهمونیشونو اونجا برگذار کرد و الحق و الانصاف هم سنگ تموم گذاشت . خیلی خوش گذشت .دشتهای سرسبز و باغهای پر از شکوفه های گیلاس و آلبالو و به .روی زمین هم که پر از سبزی . روز اول وقتی رسیدیم اول رفتیم سر خاک پدر و مادر حسین آقا (همسر عمه جونی) و بعد هم رفتیم خونشون و بعد هم رفتیم کوه .گل پسر تاج عسل هم کلی کیف میکردی .یه الاغ بیچاره رو هم پیدا کرده بودی و بطرفش سنگ پرتاب میکردی . بابایی ازت سوال کرد چیکار میکنی احسان ! گناه داره سنگ ننداز که جواب دادی نه بابایی اذیتش نمیکنم دارم بهش غذا میدم آخه الاغها سنگ میخورن ببین داره از روی زمین سنگ میخوره . خلاصه غروب بود که برگشتیم خونه تا آخر شب هم گل یا پوچ و مسابقه 20 سوالی بازی کردیم که اونقدر خندیدیم که من صورتم درد گرفته بود .صبح روز بعد هم رفتیم باغشون و شروع به چیدن سبزی کردیم البته من که اولش نمیشناختم کلی علف جمع کرده بودم که تحت آموزش فشرده یاد گرفتم و نزدیک 5 یا 6 کیلویی سبزی چیدم خیلی خوب بود از این کار لذت میبردم صدای آب چشمه و بازی بچه ها و بوی شکوفه ها سرمستم کرده بود .بعدش هم که تاب بستن و کمی هم تاب بازی کردیم . شما هم که اجازه نمیدادی من تاب بازی کنم .دست عمه جونی و همسرشون هم درد نکنه خیلی خوش گذشت فقط حیف که من دوربینم رو نبرده بودم و شارژ گوشیم هم تموم شد و نتونستم از اون مناظر زیبا عکسی بندازم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مانی محیا
24 فروردین 92 9:50
حیف که عکس نذاشتی. میشه بخوشی


ممنون مریم جان
محبوبه مامان الینا
24 فروردین 92 10:26
پس یه جورایی من و همسری شما همکاریم

معصومه جون خوشحالم که بهتون خوش گذشتهکاش دوربین رو فراموش نکرده بودی و ما هم از مناظر اونجا لذت میبردیم

دوست دارم عزیزم

آره عزیزم


زری مامان مهدیار
24 فروردین 92 11:24
همیشه به شادی و گردش و تفریح ایشالاااااااا
زری مامان مهدیار
24 فروردین 92 11:25
احسان جونم حتماً یادم می مونه ایندفعه که الاغ دیدم منم بهش غذا می دم حتماً الاغه خیلی خوشحال می شه
مرجان مامان آران
25 فروردین 92 13:00
هميشه خوش باشيد عزيزمممممممم
راستي ماهم با عكساي تولد اپ كرديمممممم


سلام خوشگلم مبارکه
محبوبه مامان الینا
26 فروردین 92 11:19
سلام معصومه عزیزمخوبی گلم؟چه خبرا؟
مرجان مامان آران
26 فروردین 92 11:19
گذاشتم خصوصي عزيزم
محبوبه مامان الینا
26 فروردین 92 12:26
سلام.پس خسته نباشی عزیزم
لیسانس گیاهپزشکی هستم و الان ارشد مدیریت دولتی میخونم


موفق باشی گلم
محبوبه مامان الینا
28 فروردین 92 8:18
سلام معصومه جون عزیزمخوبی؟چه خبرا؟ راستی از اون مورد که با هم صحبت کردیم چه خبر؟
مامان سيد محمد سپهر
28 فروردین 92 8:27
سلام ....مي دونين جناب سروان من چه كيفي مي كنه وقتي اين جمله را مي شنوه ...به روزيم
نیلوفر
28 فروردین 92 13:17
انشاالله همیشه به گردش با دل خوش


ممنون از لطفت
مسافران آسمانی
28 فروردین 92 19:02
همیشه به سفر و تفریح...خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته...
کاش عکس هم گرفته بودین...
همیشه خندون باشید


ممنون معصومه جون
محبوبه مامان الینا
31 فروردین 92 10:05
سلام خواهر جونیخوبی عزیزم؟احسان جونم چطوره؟



ممنون خواهری خوبیم خدا رو شکر
نوشين مامان آريا
31 فروردین 92 11:28
واي چه كيفي داره سبزي چيدن خدا راشكر كه به احسان گل ما خوش گذشته هميشه شاد باشيد