سرماخوردگی
سلام پسر مهربونم
از سه شنبه تا حالا به قول خودت حال نداری و سرما خوردی مامان فدات شم که شما مریض شدی عزیزکم ولی خدا رو شکر از دیروز آبریزش بینیت بند اومده و فقط گلو درد و سرفه داری نفسم امروز هم رفتی مهد امیدوارم که ظهر که میام دنبالت روبراه باشی گل مامان .حالا یه کم از احوالات این چند روز برات بگم : چهارشنبه که با هم نرفتیم اداره و من هم موندم پیشت و تا شب هم با هم کلی بازی کردیم بعد از ظهر هم با بابایی رفتیم دکتر .مامان فدات شم که آقای دکتر هم به آقایی و فهمیدگی شما ایمان آورد چون هر کاری باهات میکرد صدات در نمیومد تازه لبخند هم میزدی .بعدش هم با همدیگه رفتیم خونه مامان جون اینا آخه عمو محمد اینا (بابای طیبه جون ) مهمون باباجون اینا بودن اونجا هم کلی بازی کردی تازه موقع برگشتن هم نمیخواستی برگردی و همش بهانه میگرفتی که من میخوام بمونم .صبح پنج شنبه هم بهانه مامان بزرگت رو میگرفتی (مامان بابایی) ولی نشد که بریم پیششون چون رفته بودن مهمونی خونه عمو حسین اینا .ولی بعد از ظهر با بابایی رفتیم پارک و کلی بازی کردی .جمعه صبح هم من رفتم آرایشگاه و تا بعد از ظهر هم طول کشید تا مثلا موهامو فر کنم .وقتی برگشتم کلی ذوق کردی و قربون صدقه ام رفتی که مامان چقدر موهای فرفونکیت خوشگل شده وخلاصه کلی به من انرژی مثبت دادی .تازه وقتی بابایی گفت که موهات چه بوی بدی میده (آخه مواد فر خیلی بد بوست خودم هم حالم داشت بهم میخورد)شما سریع پریدی منو بغل کردیو موهامو بو کردی و رو به بابایی گفتی به به چه بوی خوبی میده ! هر روز هم دست به موهام میکشی و میگی مامان من موی فرفونکی خیلی دوست دارم . دیروز هم حالت به نسبت روزهای گذشته بهتر بود .اینم یادم نره بگم که دارو خیلی دوست داری و روزی هزار دفعه میگی حالم بده شربت بده . من هم وقت داروهات بهت دارو میدم و مواقع دیگه دمنوش پونه و عسل و چای زنجبیل و ... شما هم که کیف میکنی که به حرفت گوش میدم .امیدوارم همیشه سرحال و شاداب باشی عسل مامان.