عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

پنجمین روز مهد

1391/5/25 9:58
نویسنده : مامان احسان
349 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان

 niniweblog.com

   امروز صبح که سوار ماشین آقای عابد ( یکی از همکارهای مامانی که نقش سرویس اداره رو هم دارن )شدیم یه آهنگ شاد گذاشته بودن کلی کیف کردیو و شروع کردی به نانای کردنniniweblog.com

 

 

الهی قربونت بشم که چه راحت شاد میشی و از ته دل میخندی پسرم .لبخند

بعدش هم موزی که بابایی توی   ک یفت گذاشته بود رو نوش جان کردی آخه از روزی که رفتی مهد از صبح تا بعد از ظهر که من میام دنبالت لب به هیچی نمیزنی و به مربی هاتون میگی باید مامانم بهم بده .الهی فدات شم که دستشویی هم نمیری و بهشون گفتی فقط مامان و بابام و مامان جونم میتونن منو ببینن عیبه نمیشه که شما منو ببرید دستشویی .سبز

امروز بهم قول دادی هم صبحانه بخوری هم ناهار و هم دستشویی بری امیدوارم که به قولت عمل کنی گل پسرقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

ابو الفضل و زینب
25 مرداد 91 10:03
سلام وبلاگ خوبی دارین... به وبلاگ ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
ابو الفضل و زینب
25 مرداد 91 10:48
سلام گلم مرررررسی سر زدی می تونم لینکت کنم؟


البته خوشحال میشم
مامان سمانه
26 مرداد 91 18:56
الهی خاله فدات بشه که دیگه گریه نمیکنی و مهد و دوست داری
امیدوارم که به حرفهای مامانت گوش داده باشی غدا خورده باشی


نه خاله هنوزم غذا نمیخورم
بابای دوقلوها
29 مرداد 91 15:36
خداوندا تو را شاکریم که یک ماه میهمان و این اجازه رابما دادی تاسحرها عاشقانه با تو سخن بگوئیم ودرد دلمان را با تو بگوئیم واکنون روز اول شوال را بر ما عیدگرداندی. عید برعاشقان مبارکباد.
مامان نيروانا
1 شهریور 91 7:39
احسان جونم، به قولت عمل كردي يا نه؟ نكنه شمام اين هفته تعطيلي كلاً‌ مهد نرفتي عزيزم؟ ايشالا كه عادت ميكني به شرايط جديد. اميدوارم نيروانام راحت بپذيره، نه با اجبار و به سختي مامان جوني، از همگام بودن با شما توي اين پروژه ي سخت خيلي خوشحالم. براي هم دعا كنيم