ماه رمضان
سلام پسر مودب مامان
دیروز روز اول ماه رمضان بود با اینکه فکر میکردیم روزه داری توی این فصل سال خیلی سخت باشه ولی هم من هم بابایی با کمک خدا راحت روزه گرفتیم انشالله تا آخر ماه هم همینطور باشیم .دیشب قبل از افطار من و بابایی داشتیم سفره افطار رو آماده میکردیم که شما هم به جمع دو نفره ما پیوستی شروع به کمک کردن کردی پشت سر هم ،هم میگفتی مامان اینو بخور مامان اونو بخور منم برات توضیح میدادم که من روزه ام تو هم در جواب میگفتی خوب منم روزه ام ولی همچنان خرما و گردو میل میکردی .مامانی الهی فدات بشم اگه بدونی چقدر منو بابایی لذت بردیم که کنار شما فرشته مهربون روزه مون رو افطار کردیم امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی پسر گلم.امروز صبح هم چون ساعت کار بابایی و من با هم متفاوته بابایی زودتر رفت و ماشین رو گذاشت برای ما و ما باهمدیگه از خونه اومدیم بیرون کلی ذوق میکردی که من رانندگی میکردم و پشت سر هم میگفتی آفرین مامان آفرین .بعدش هم گذاشتمت خونه مامان جون اینا و خودم اومدم سر کار خوش باشی گلم.راستی داشت یادم میرفت که بگم دو سه روزیه که سوره توحید و کوثر رو کامل یاد گرفتی و هر شب موقع خواب برامون میخونی قران روشنگر راه و نگهدارت باشه پسرم .