عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

کوچیک و بزرگ

1391/3/9 15:34
نویسنده : مامان احسان
564 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل طلاقلب

 

  دیشب داشتم آشپزی میکردم که اومدی کنارم و گفتی مانی میشه منم آشپزی کنم در جوابت گفتم نه مامان جان گازه خطر داره شما هم هنوز کوچولویی ایشالله بزرگ شدی بیا کمکم کن گفتی نه مامان بزرگ شدم ببین بعد تا جایی که میتونستی روی پنجه ایستادی تا قدت بلند تر بشه .بعد از چند دقیقه که پیشم ایستاده بودی ازت خواستم یه آبکش از توی کابینت بهم بدی که سریع در جوابم گفتی نه مامان آخه من کوچولوام نمیتونم .بهت گفتم شما که الان گفتی بزرگ شدی چی شد پس ؟در جوابم گفتی الان دوباره کوچیک شدم آدم میتونه هی بزرگ شه هی کوچیک بعد هی قدت رو بلند و کوتاه میکردی . مامان الهی فدای اون زبونت بشم شیرینمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان شايان جون
10 خرداد 91 8:19
سلام سلام دوست عزيز شايان جوني تو مسابقه ني ني و شكلك شركت كرده. زمان راي گيري تا چهاردهم هست. اگه دوست داشتين بهش راي بدين. راستي آدرس وبتون هم بذارين كه راي قبول بشه. ممنون. آدرس وب راي گيري: http://noruz1391.niniweblog.com/cat6.php
مامان پریسا
10 خرداد 91 9:24
بالاخره دوست داری به مامان کمک کنی یا نه احسان جون
ممنون گلم زحمت کشیدید.

پیشا پیش روز پدر و تولد حضرت علی مبارک باشه


ممنون عزیزم
مامان احسان
10 خرداد 91 9:43
ای جوووووووووووووونم می خورمتا..


نه خاله منو نخور دیده
مامان محیا
10 خرداد 91 12:48
خوب مادر پسر با هم حال میکنینها. خدا نگهتون داره واسه هم..


آره واقعا ،خدا محیا گلی رو هم برای شما وشما رو برای گل دخترون حفظ کنه


مامان سمانه
15 خرداد 91 19:52
آخی قربون شما پسمل مهربون و البته شیطون و خوردنی