بوس
سلام پسر مهربونم
دیشب با بابایی رفتیم تلویزیون خریدیم به خاطر همین باز هم دیر اومدیم خونه مامان جون اینا وقتی رسیدیم شما پریدی بغلم کردی فدای مهربونیات گفتی مامان خسته ای ؟گفتم آره مامانی . مثل همیشه صورتم رو توی دستهای کوچولوت گرفتیو از دو طرف بوسم کردی بعد هم حسابی بغلم کردی و گفتی مامان حالا خستگیت در اومد . وای پسرم نمیدونی وقتی بغلم میکنی چقدر لذت میبرم اون لحظه رو با تمام دنیا عوض نمیکنم دوستت دارم پسرم عاشقتم احسانم.
مادر بودن را نه برای مادر خطاب شدن نه برای بزرگی وجودش
مادربودن را برای باتو بودن
دوست دارم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی