مامان زود بیا
سلام ماه من
طبق فرمایشات قبلی جناب عالی که فرموده بودید مامان زودتر بیا دنبالم دیروز حدود ساعت 1 بود که اومدم دم مهد دنبالت کلی ذوق کردیو به دوستات پز دادی که مامانم قبل از اینکه بخوابیم اومده دنبالم و با هم اومدیم اداره یکساعتی رو بازی کردی بعد با هم رفتیم شهریار اولش یه کیف برات خریدم که به قول خودت 4جیبه بعد یه سویشرت با نمک و بعذ هم یه شلوار و بعد هم دیدیم یه مغازه چرم فروشی کیف و کفشهاشو حراج کرده و من هم که میدونی وقتی کفش میبینم نمیتونم که نخرم و دوباره یه کفش دیگه خریدم و بعد سوار تاکسی شدیم و حرکت به سمت خونه به بابایی هم گفتیم سر جای همیشگی نیاد دنبالمون .ساعت حدود 5 بود که رسیدیم دم در خونه که گفتی مامان خواهش میکنم اجازه بده امروز دوچرخه سواری کنم ببین هنوز شب نشده و من هم قبول کردم و نیم ساعت هم دوچرخه سواری کردی و با هم رفتیم خونه و دوش گرفتیم تا اینکه بابایی اومد خونه و براش توضیح دادی که مامان خوب و خوشگلم امروز هم برام خرید کرده هم اجازه داده که دوچرخه سواری کنم خلاصه حسابی راضی بودی فقط تنها ایرادی که داشت این بود که امروز صبح هم تقاضا داشتی که باز زود بیام دنبالت ولی مامانی چیکار کنم نمیشه عسلم ولی الان دلم پیشته و میدونم که تو هم همینطوری دوستت دارم ماهک من
از این سویشرت به خاطر اون زیپ دهانش خوشت اومد و اون شلوار رو هم خودت باهاش ست کردی