شب یلدا و ...
سلام ماه من
اینروزها مریضی تو دل و دماغی برام نگذاشته از این طرف هم کارهای اداره که واقعا طاقت فرسا شده .خواستم اول بگم که مامانو ببخش که دیر به دیر برات مینوسه و بعد کمی از این چند روز بگم .دوشنبه بعد از ظهر بود که برمت حمام و متوجه شدم که چند تا دونه کوچولو روی شکمت هست همون موقع به بابایی گفتم فکر کنم جیگر طلا آبله مرغون گرفته ولی بابایی باور نکرد و گفت نه بابا این که آبله مرغون نیست .خلاصه اون شب رو تا صبح تب داشتیو من بالا سرت بیدار بودم و صبح هم نرفتم اداره و زنگ زدم به همکارم که اطلاع بدم که نمیامو بعد ببرمت دکتر که اون بنده خدا بهم گفت پسر خاله سمیرا (همکار بنده ) آقا پویان هم چند روزیه که آبله مرغون گرفته خودت هم بهم گفته بودی ] پویان چند روزه که نمیاد مهد .اون موقع بود که اطمینان پیدا کردم که آبله مرغون گرفتی خلاصه باباجون اومد و بردیمت دکتر و چند تا شربت گرفتیمو اومدیم خونه .چون کارام توی اداره زیاد بود به بابایی گفتم که مرخصی بگیره و چهارشنبه رو بمونه پیشت اون بنده خدا هم همینکارو کرد .شما هم به محض اینکه شنیدی میخوام برم اداره و قراره بمونی پیش بابایی شروع کردی به بهونه گیری .شب رو خوابیدیم و قرار بود که من صبح برم اداره که ساعت 7.20 دقیقه با صدای شما از خواب پریدم و دیدم ای دل غافل یکساعت و نیم دیر تر بیدار شدم .تو خوشحال بودی که من نرفتم و من شوکه که حالا چطوری اون مسیر لعنتی رو بدون سرویس باید برم داشتم حاضر میشدم که گریه ات در اومد که مامان تورو خدا نرو هر چی گفتم اگر برم برات اینو میخرم اونو میخرم ولی راضی نشدی که نشدی خلاصه به اتفاق بابایی سه نفری موندیم خونه .روز پنج شنبه هم حالت زیاد خوب نبود بعد از ظهر رفتیم خونه مامان جون اینا و رفتیم به پیشواز یلدا .شب هم همونجا خوابیدیم و من و بابایی و دایی محمدرضا صبح رفتیمو کنکوووووووووووووووور دادیم بعد از ده سال از تموم شدن دانشگاهم این اولین باری بود که آزمون کارشناسی ارشد شرکت کردم .)دوستان دعا کنید که معجزه بشه و قبول بشم .وای اگه بشه)بعد از ظهر هم برگشتیم خونه .دیروز هم باز برمت خونه مامان جون اینا و بعد از ظهر برگشتیم خونه .شب یلدای امسال رو تنها بودیم البته خونه دایی محسن بنده دعوت بودیم همینطور خونه مامان بزرگ اینا ولی به خاطر شرایط شما موندیم خونه اولین سالی بود توی عمرم که شب یلدا رو توی خونه تنها بودیم .ولی مامانی همه به این خبری که مامان جون الان بهم داد میارزه که شما بعد از گذشت یکهفه تب امروز تب نداشتی گل مامان خوشحالم گلم خوشحال امیدوارم دیگه هیچ وقت مریضیتو نبینم عشقم