بوستان مادران
سلام ماه من
چند روزی هست که مامان جون و دوستاش با هم میرن بوستان مادران چند بار هم به من گفتن بیا که نشد برم دیروز ظهر هر کاری میکردم بخوابی نمیخوابیدی بعد بهت گفتم اگر زود بخوابی بیدار که شدی میبرمت پارک که دیدم صدای خروپفت دراومد بعد که بیدار شدی با هم راه افتادیم و رفتیم .جای خیلی خوشگلی بود مهمتر از اون اینکه جای پارک خوبی هم داشت .وقتی رسیدیم شما کلی ذوق کردی آخه وسایل بازی برای بچه ها هم بود تازه شطرنج و فوتبال دستی هم که شما عاشق هر دوشونی بود فقط حیف اجازه نمیدادن دوچرخه بچه ها رو ببریم داخل .چند دقیقه ای بود که داشتیم بازی میکردیم که دیدیم مامان جون داره توی پیست دوچرخه سواری میکنه با دیدن مامان جون که دیگه از خوشحالی توی پوست خودت نمیگنجیدی ولی اجازه ندادی من هم دوچرخه سواری کنم ولی قول دادی اینبار که بردمت اجازه بدی .کلا خیلی خوب بود .اگر بتونم لااقل یک روز در میون میبرمت .اونجا اجازه عکسبرداری نمیدادن ولی من از موقع رفتنمون چند تا عکس دارم که میگذارم برات :