شهر بازی آ
سلام باسواد مامان
چند روزیه که حسابی هم توی اداره سرم شلوغه و هم توی خونه تازه خرید هو دست و پا شکسه انجام دادیم البته برای شما نه ها لاقل ده دست لباس خریدیم .روز 5 شنبه رفتیم پیش بابایی تا با هم بریم من یک مانتو بخرم از ساعت دو بعد از ظهر گشتیم تا ساعت 9 شب من از هیچ کدومشون خوشم نیومد واقعا بیریخت بودن خلاصه ساعت حدودای 9 بود که دیدم داری دست منو بابایی رو میکشیدی که بریم شهربازی دیگه زود باشید گفتم شهر بازی کجاست که دیدم با دستت تابلوی شهربازی آموت رو که بالای یک برج هست رو بهم نشون دادی من هم که فکر میکردم میتونم گولت بزنم گفتم نه مامان جان اونجا شهر بازی نیست که .دیدم اصرار میکنی که اوناهاش مامان بخون نوشته شهر بازی آ . قربونت بشم که از وقتی که بن بن بن کار میکنی بعضی کلمات رو میخونی خلاصه بردیمت شهر بازیو واونجا کلی بازی کردی ولی وقتی برگشتیم خونه پاهات درد گرفته بودنو و همش میگفتی مامان نمیتونم بخوابم پاهام درد میکنه فدات بشه مامان عسلم.