عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

شهر بازی آ

1391/12/26 9:15
نویسنده : مامان احسان
479 بازدید
اشتراک گذاری

سلام باسواد مامان قلب

  چند روزیه که حسابی هم توی اداره سرم شلوغه و هم توی خونه تازه خرید هو دست و پا شکسه انجام دادیم البته برای شما نه ها لاقل ده دست لباس خریدیم .روز 5 شنبه رفتیم پیش بابایی تا با هم بریم من یک مانتو بخرم از ساعت دو بعد از ظهر گشتیم تا ساعت 9 شب من از هیچ کدومشون خوشم نیومد واقعا بیریخت بودن خلاصه ساعت حدودای 9 بود که دیدم داری دست منو بابایی رو میکشیدی که بریم شهربازی دیگه زود باشید گفتم شهر بازی کجاست که دیدم با دستت تابلوی شهربازی آموت رو که بالای یک برج هست رو بهم نشون دادی من هم که فکر میکردم میتونم گولت بزنم گفتم نه مامان جان اونجا شهر بازی نیست که .دیدم اصرار میکنی که اوناهاش مامان بخون نوشته شهر بازی آ . قربونت بشم که از وقتی که بن بن بن کار میکنی بعضی کلمات رو میخونی خلاصه بردیمت شهر بازیو واونجا کلی بازی کردی ولی وقتی برگشتیم خونه پاهات درد گرفته بودنو و همش میگفتی مامان نمیتونم بخوابم پاهام درد میکنه فدات بشه مامان عسلم.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

نوشين مامان آريا
26 اسفند 91 11:48
آفرين پسر باهوش . ماماني فكر كنم اين بن بن بن هم كار دستمون بده .پيشاپيش عيدتان مبارك سال خوب و پر از شادي و سلامتي همراه با موفقيت برايتان آرزومندم
مامان سيد محمد سپهر
27 اسفند 91 9:13
سلام بهترين ها را موقع تحويل سال براتون آرزومندم...شما هم مارا دعا كنيد ...پيشاپيش عيد مبارك..نوروزتان پيروز.. به روزيم..... اميدوارم شهر بازي خشو گذشته باشه به احسان كوچولو
محبوبه مامان الینا
27 اسفند 91 11:13
قربون گل پسر باسوادمون بشم منعجب پس میخواستی سر احسان تیزهوش ما کلاه بذاری مامانی فدای اون پاهای کوچولوت که درد گرفته بود خاله جون
زری مامان مهدیار
4 فروردین 92 19:03
بر سر سفره ی احساس اگر جایی بود، سخن ساده ی تبریک را جا بدهید. سین هشتم، سخن ساده ی تبریک من است. جا سر سفره اگر نیست به دلها بدهید. نوروز پیروز.