عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

شیرین بیان مامان

1391/11/14 10:51
نویسنده : مامان احسان
385 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم نفسم عمرم قلب

    ببخش گلم که کمتر میام برات بنویسم آخه مامانی باز هم شما مریض شده بودی و میدونی که وقتی تو حال نداری من از تو بدتر میشم و دست و دلم به هیچ کاری نمیره ولی الان که دارم برات مینویسم رفتی مهد و مامانی هم حسابی دلتنگتم دلم برای صدات تنگ شده گل مامان . توی هفته پیش بابایی دو روز مرخصی گرفت و موند پیشت بقیه هفته رو هم میاوردمت اداره پیش خودم . روز سه شنبه هم نامزدی محسن پسر عموت بود اون روز هم پیراهن پوشیدیو وکراوات زدی بعدش هم با یک ژست خوشگل گفتی مامان ببین چه تیپی زدم از داماد هم داماد تر شدم الهی  فدای داماد کوچولوم بشم من. حیف که ازتون عکس ننداختم ولی برای اینکه خیلی وقته عکس ازت نذاشتم چندتا عکس که توی گوشیم دارم و برات میگذارم ببخش اگر کیفیتش خوب نیست گلم.

از هم دوستهای نازنینم هم که توی این مدت به فکرمون بودن و مارو تنها نگذاشتن هم صمیمانه سپاسگذارم و از خدا میخوام همه گلهای زندگیمون سالم و سلامت باشن و هیچ وقت ناراحتیشونو نبینیم  آمین.

راستی یه هنر نمایی هم کردم که برای خودم یه کیف و یه شال بافتم که شما عاشق کیفمی و برای شما و بابایی هم کلاه و شال بافتم .

اینجا توی اداره پیشم بودی و نمیخوستی ازتون عکس بندازم:

اینجا هم اون روزیه که حسابی تب داشتی و صورتت مثل یک گنجشک کوچولو شده بود دردهات به جونم مامانی

این هم یکی از هنرنمایی هام

اینجا هم عکس من و بابایی رو روی برد کشیدی فدای نقاش کوچولوم بشم من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

محبوبه مامان الینا
14 بهمن 91 11:17
چرا عصبی شدی عزیزم؟ خوشحالم که مفید بوده واست
محبوبه مامان الینا
14 بهمن 91 11:25
عزیزم مریض نبینم احسان جونو انشاله زودتر خوب شی خاله جون و مامان از نگرانی دربیاد به به چه مامان هنرمندی خیلی خوشگله عزیزم کاش عکس شال و کلاه رو هم میذاشتی قربون نقاش کوچولومامانی ببین از بس نگران گل پسر هستی تو عکس هم چهره ت رو نگران کشیده
محبوبه مامان الینا
14 بهمن 91 11:29
وااااااای امان از دست این آدمهای بی منطقخدا بهت صبر بده عزیزم عزیزم به نظر من چون روزهای اول ریاستشه جو گیر شده بهتره یه کم باهاش راه بیای تا بیشتر روت شناخت پیدا کنه در هر حال هرکار کنی متاسفانه مافوقته و چاره ای نیست باید به کم باهاش راه بیای به مرور زمان همه چیز درست میشه عزیزم فقط باهاش لج نکن به ضرر خودت میشه
محبوبه مامان الینا
14 بهمن 91 11:53
وای عزیزم چقدر شرایطمون مشابه همه واقعا راست میگی آخه متاسفانه تو کشور ما به تنها چیزی که واسه مدیر شدن اهمیت نمیدن سابقه تحصیلات و لیاقت طرفه خدا بهت صبر بده من که خودمو زدم به بیخیالی و علیرغم اینکه خیلی مسائل اذیتم میکنه سعی میکنم ازش بگذرم و فقط به خودم و خونواده م و سلامتی فکر کنم خدا ازشون نگذره
محبوبه مامان الینا
14 بهمن 91 13:04
برو عزیزم.موفق باشی.احسانو ببوووووووس.انشااله زودتر خوب شه
نوشين مامان آريا
14 بهمن 91 13:15
احسان كوچولوي ناز ايشااله ديگه خوب خوب شده باشي پسرمون انگار لاغر شده عزيز دلم خيلي عكسات ناز شدند


ممنون خاله نوشین عزیز
مامان نفس
15 بهمن 91 9:38
مامانیِ نازنین میبینم پسرگلمون رو کارمند کوچولوش کردی از حالا
احسان جونی قربونت بشم نبیینم مریض باشی خاله جونی
ایشالا همیشه سلامت باشی کنار مامان بابای مهربونت
مامانی برای منو کنجدم دعا یادتون نره خیلی بهش احتیاج داریم


حتما عزیزم ممنون که بهم سر زدید
مامان نفس
15 بهمن 91 12:15
با افتخار هر چه تمام لینک شدین
محبوبه مامان الینا
15 بهمن 91 12:16
مامان پریسا
15 بهمن 91 12:44
سلام عزیزم. ایشالله بلا دور باشه.الان بهتره؟ راستی عزیزم. من شرمنده که سر نزدم. ولی باور کن همیشه به یادتون هستم. ایشالله احسان جون زود خوب بشه و بیشتر ازش برامون بنویسید. راستی نامزدی اقا محسن هم مبارک.
زری مامان مهدیار
18 بهمن 91 17:09
آفرین به مامانی هنرمند و با سلیقه
خوب یادمون بده دیگه
احسان جونم چرا تب کرده بود؟


سلام گلم نمیدونم چرا ولی الان بهتره خداروشکر
زری مامان مهدیار
18 بهمن 91 17:10
الهییییییییییییی داماد بشی عشق خاله


ممنون خاله جونم
مامان نیروانا
1 اسفند 91 11:25
اووووووووَه، من چندوقته سراغتون نیومدم عزیزم!!! تو رو خدا ببخش. دیشب نمیدونم چی شداسم احسان توی صحبتامون برده شد و من داشتم فکر میکردم هر چی احسان تا حالا میشناسم خوشگل و خوش تیپ و مهربونن. نمیدونم شاید تأثیر اسم قشنگشونه. و اتفاقاً یاد احسان کوچولوی عزیزمم کردم که چقدر دوست داشتنیه. دلم برات تنگ شده بود عزیز خاله. بازم منو ببخش که دیر به دیر میام خونه تون