عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

خدا

1392/9/19 7:59
نویسنده : مامان احسان
496 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه من قلب

  این شعر رو از قیصر امین پور برات میگذارم بخون و لذت ببر خودم خیلی دوسش دارم:

شعر قیصر امین پور در مورد خدا

شعر قیصر امین پور, قیصر امین پور, شعر در مورد خدا

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها


مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا


پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور


ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او


اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان


رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش


دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتاب


هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست


پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود


آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین


بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود


در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

 

هر چه می‌پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها


زود می‌گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خطاست


هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است


تا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کند


کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند


با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود


خواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشم


در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین


محو می‌شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...


نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا


هر چه می‌کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود


مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه


تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله


مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

 

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر


در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا


زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!


گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

 

با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفتگویی تازه کرد


گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟


گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست


مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است


عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی


خشم، نامی ‌از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

 

قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است


دوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست معنی می‌دهد

 

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...

 

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست


دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر


آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد


آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود


می‌توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا


می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد


می‌توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد


چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت


می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد
مثل یاران قدیمی‌ حرف زد


می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند


می‌توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد


می‌توان درباره ی هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت


مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می‌کردم خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

هدیه
19 آذر 92 10:16
اینم رمز
مامان احسان
پاسخ
ممنون گلم
مرجان مامان آران و باران
19 آذر 92 13:08
برای مامانی خوب و پسر نازشششششششش
مامان احسان
پاسخ
ممنو مرجان عزیزم
نیلوفر
23 آذر 92 17:42
_____8888888888____________________ ____888888888888888_________________ __888888822222228888________________ _88888822222222288888_______________ 888888222222222228888822228888______ 888882222222222222288222222222888___ 8888822222222222222222222222222288__ _8888822222222222222222222222222_88_ __88888222222222222222222222222__888 ___888822222222222222222222222___888 ____8888222222222222222222222____888 _____8888222222222222222222_____888_ ______8882222222222222222_____8888__ _______888822222222222______888888__ ________8888882222______88888888____ _________888888_____888888888_______ __________88888888888888____________ ___________8888888888_______________ ____________8888888_________________ _____________88888__________________ ______________888___________________ _______________8____________________چه شعر خوشکلی
زری مامان مهدیار و صدرا
23 آذر 92 23:22
مرسیییییی عالی خدای مهربانش بیامرزدش
مامان صدف
24 آذر 92 9:51
دست مامان درد نکنه با این شعر سرشار از احساس
مامان سيد محمد سپهر
24 آذر 92 10:03
سلام شعرهاي قشنگي گذاشته بودين
مامان احسان
پاسخ
قابلی نداشت
اسماباژگون
24 آذر 92 12:37
سلام خدا براتون نگهش دارههه اگر دوست داشتید به اینجا سر بزنید: سایت داریوش فرضیایی(عموپورنگ) http://farziaee.ir/?page_id=5249
محبوبه مامان الينا
25 آذر 92 10:18
سلام به معصومه عزيزم
مانی محیا
25 آذر 92 13:57
با مامان صدف موافقم
مامان آویسا
26 آذر 92 8:53
معصومه جان کجایی خواهر جان
محبوبه مامان الینا
26 آذر 92 10:22
سلام به روی ماهت عزیزم
ستارگان آسمان من
28 آذر 92 2:07