عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

كلاس اولي من

1394/7/4 18:55
نویسنده : مامان احسان
932 بازدید
اشتراک گذاری

محبتسلام ماه خوشگلممحبت

  بالاخره انتظارت به پايان رسيد و كلاس اولي شدي گلم.روز سه شنبه من و بابايي مرخصي گرفتيم و صبح ساعت 8.30 راهي شديم به سمت مدرسه شما . مدرسه دانش . جشن

 بچه ها سر صف ايستاده بودن و شما هم توي صف خودت به همكلاسيهات پيوستي .اولش امير رضا رو نديدي .بعد ازچند دقيقه كه امير رضا رو ديدي كلي هر دوتاييتون شاد و خوشحال شديد و توي اون همه سر و صدا با صداي بلند با هم حرف ميزديد .بعد از حدود يكساعتي كه براتون خوندن و اهنگ زدن معلمهاتون رو معرفي كردند و هر صف با معلم خودش رفت سر كلاس .اسم معلم شما خانم شعبانيه .خيلي خانم مهربوني هستن و 8 سال تجربه تدريس در كلاس اول رو دارن .بعد از نيم ساعت شما به حياط اومديد و مامانها رو خواستن كه بريم سر كلاس .ما رفتيم سر كلاس شما و نشستيم توي نيمكتهاي شما .آخ كه چه كيفي داشت . خانم شعباني عكسهاي شمارو روي يك ستاره چسبونده بود و زده بود به ديوار .توي كلاستون 19 نفر بوديد .كتابها و دفتر املا و موسيقي و خط و بلزت رو تحويل گرفتم و با خانومتون آشنا شديمو و اومديم بيرون .به شما هم يك هواپيما و يك شاخه گل هديه دادن . بعد با هم برگشتيم خونه و قرار شد كه از شنبه بريد مدرسه و چهارشنبه رو تعطيلتون كردند .بعد از ظهر هم برديمت پارك و شب هم با هم جشن گرفتيمو شام رو بيرون خورديم به مناسبت مدرسه رفتن شما . روز چهارشنبه هم از صبح  رفتي خونه مامان جون اينا .دايي محمد رضا و دايي ماهان برات يك ست دوچرخه و موتور اسباب بازي خريده بودن و مامان جون و باباجونهم يك كيف و لوازم تحرير برات هديه گرفته بودن خلاصه كلي خوشحالت كرده بودن .از طرف اداره بابايي هم يك پك كامل لوازم و تحرير هديه گرفتي .كه با خريدهاي خودمون سه سري لوازم التحرير ميشد .روز پنج شنبه هم كه عيد قربان بود رفتيم خونه مامان بزرگ اينا .همه بودن و تو از همه بيشتر خوشحال بودي كه حنانه جونت هم بود .عمو حسين باباي حنانه هم يك پك ديگه لوازم تحرير برات گرفته بود كه با ديدنش دوباره خوشحال شدي و ذوق كردي خلاصه امسال چهار تا مداد رنگي چهارتا جامدادي و تعداد زيادي دفتر و پاك كن و تراش و مداد و مايژيك و خط كش و.... هديه گرفتي .امروز هم كه شنبه بود سرويست اومد دنبالت و بردت مدرسه خيلي استرس داشتم ديشب هم تا ساعت سه از نگراني خوابم نميبرد .نميدونم چرا با اينكه شما سه ساله كه مهد ميري ولي خيلي نگرانت بودم به خاطر همين به بابا جون زنگ زدم و گفتم ظهر موقع سوار شدن به سرويس بياد و مواظبت باشه .بنده خدا بابا جون هم اومده بود ولي پيدات نكرده بود .خلاصه راننده سرويستون شمارو آورد دم اداره و اومدي پيشم . تا امروز قرار بر اين بود كه شما بعد از مدرسه بري خونه مامان جون اينا ولي هر جوري فكر كردم ديدم خيلي سخته كه براي دو ساعت شما بري اونجا  و من بايد بيان دنبالت و بعد برگرديم خونه .اونوقت به كلاسهاي بعد از ظهر خودم نميرسم .خلاصه با ترس و لرز بردمت اداره اميدوارم كه مديرمون ايرادي نگيره چون اينجوري خيلي راحتيم از ساعت 2 تا 4 پيشمي و بعد پياده مياييم تا خونه .توكل به خدا .

اوه چقدر نوشتم .اميدوارم يك روز دانشگاه رفتن و دامادي و موفقيتهاي بعديتو شاهد باشم پسرم .دوستت دارم عاشقانه مثل خودتمحبت

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان آویسا و علی کوچولو
5 مهر 94 9:01
احسان جونم! آغاز سال تحصیلیت مبارک گلم. انشاالله به دانشگاه رفتن
مامان احسان
پاسخ
ممنون عزیزم به همچنین برای کوچولوهای شما
نایسل
12 مهر 94 8:58
تبريك ميگم ايشالا روز به روز رشد كنه مايه افتخارتون بشه من نميتونم عكس اپ كنم با موبايل ام اخه
مامان احسان
پاسخ
سلام الناز جونم ممنونم
محبوبه مامان الینا
13 مهر 94 13:01
مبارکه گل پسر عزیزم باشه انشاله مدارج تحصیلی رو عالی پشت سر بگذاره چه حس خوبی داشتی حتما خواهر جونم دوستون دارم
مامان مریم
19 مهر 94 8:02
ایشالا دانشگاه رفتنش عزیز خاله
مامان احسان
پاسخ
ممنون مريم جان به همچنين براي بچه هاي شما
محبوبه مامان الینا
20 مهر 94 8:13
سلام عشقم خوبی؟ رمزو خصوصی فرستادم چه خبرا؟ خوش میگذره؟
مامان احسان
پاسخ
سلام عزيزم ممنونم
محبوبه مامان الینا
4 آبان 94 12:29
سلام خواهری عجب عکسایی لذت بردم چه خبرا؟
مامان احسان
پاسخ
سلام عشقم ممنون خداروشكر خبر خاصي نيست
زری مامان
17 آبان 94 14:36
قربون خودت و کلاس اولی نازت بشممممممممم
مامان احسان
پاسخ
ممنون عزيزم خدا نكنه
زری مامان
17 آبان 94 14:36
خصوصی رو چک کن
مامان احسان
پاسخ
ممنون
مامان علی و آویسا کوچولو
4 آذر 94 11:24
سلام معصومه جون کجایی عزیزم خبری ازت نیست. همگی خوبین؟انشالله که همیشه خوش باشین
مامان احسان
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خوبیم خداروشکر . درگیر درسهای خودم و احسان
محبوبه مامان الینا
8 آذر 94 20:10
کجایی دختر؟ خوبی عزیزم؟ کم پیدایی؟ دلم واست یه ذره شده
مامان احسان
پاسخ
سلام خواهر خوبم .خداروشكر خوبيم ولي درسهاي خودم و مشق هاي احسان وقت براي سر خاروندن هم برام نگذاشته منم دلم برات تنگ شده عشقم
مامان زهره
19 آذر 94 9:06
وااااای چه مردی شده احسان جونممممم. از درس و مدرسه راضیه؟؟؟؟دوست داره؟؟؟؟؟؟ من که منتظرم واسه عکسهای دیگش. دلم تنگشه. منم آپیدم گلم. دوست داشتی بیا
مامان احسان
پاسخ
ممنونم دوست جونم از درس و مدرسه نگو كه خيلي سخته انگار خودم دوباره رفتم كلاس اولدوست داره ولي خوب خيلي از مشق نوشتن راضي نيست الان ميام پيشت
مامان زهره
19 آذر 94 9:08
وبلاگ پسرم هم آپیدم. امسال مریض شد خدا دوباره بهمون بخشیدش. دوست داشتی بیا عزیزم
مامان احسان
پاسخ
آخي بميرم اميدوارم هميشه تنش سالم و لبهاش به خنده شكوفا باشه
مامان صدف
29 آذر 94 14:37
ان شاء الله عکس های اولین روز دانشگاه رفتنشو ببینیم
مامان احسان
پاسخ
ممنون دوست خوبم به همچنين براي صدفي
آیلار
4 دی 94 15:12
سلام خوشحال میشم به منم سر بزنید و وارد کانال تلگرامم بشید کارم در ارتباط با طراحی تم تولد برای بچه ها و بزرگسالان هست