تعطیلات عید فطر
سلام ماه خوشگل مامان
برات بگم از این چند روزه و حکمت خدا .
روز چهارشنبه بابایی بهم زنگ زد و گفت حاضری این چند روز رو بریم رامسر من هم که از خدام بود گفتم آره با چی ما که الان ماشین نداریم گفت با یه تور مسافرتیه شاد .خلاصه زنگ زد و ساعت حرکت و شرایط تور و سوال کرد و قرار شد جمعه صبح حرکت کنیم و دوشنبه عصر هم بر گردیم . خلاصه من هم کمی وسایل پنج شنبه آماده کردم و قرار شد که بابایی زنگ بزنه و هماهنگ کنه که مارو کرج سوار کنن .ظهر پنج شنبه بود که بابایی زنگ زد و گفت که هر چی تماس میگیرم جواب نمبدن .شماره رو به من هم داد ولی بی فایده بود جواب نمیدادن .خلاصه کلی دلگیر و ناراحت شدیم و سفرمون کنسل شد . روز عید فطر رو من و شما و بابایی ناهار رفتیم خونه مامان جون اینا و عصر هم رفتیم خونه خاله محبوبه پیش دوست جونت پویا .خاله محبوبه مهربون اون شب خیلی زحمت کشیده و بود و به هم خیلی خوش گذشت بعد شام هم شما دوتا وروجک و برداشتیم و رفتیم پارک ارم تا 12.30 شب اونجا بودیم که یهو گرد و خاک شد . همسر خاله محبوبه زحمت کشید و ما رو تا یکجایی رسوند ولی تو همش به بابایی اصرار میکردی که بابا زوده نریم ولی واقعا هوای بدی بود .ساعت 1 بود که رسیدیم خونه .روز یکشنبه بود که طوفان شد و بارون خبلی شدیدی بارید به طوریکه کسانی که شمال رفته بودن خیلی اذیت شدن و خیلی ها هم توی جاده مونده بودن یا سیل اونا رو با خودش برده بود .واقعا وحشتناک بود .اونجا بود که به حکمت خدا پی بردیمو خداروشکر کردیم که جور نشد که بریم شمال .ولی خوب در کل تعطیلات خیلی خوبی بود و کلیخوابیدیم و استراحت کردیم .دیشب هم رفتیم خونه عمو حسین و با حنانه جونت حسابی بازی کردی .شاد باشی گلم .
اتاق پويا و كند و كاو احسان